یکی از رازهای موفقیت استارتاپها میتواند این باشد که تیمی از اعضای باانگیزه، پرانرژی و حرفهیی ایجاد کنند چرا که برخورداری از تیمی حرفهیی، تاحدودی میتواند ضامن موفقیت استارتاپ باشد اما قضیه به همین سادگی نیست؛ اعضای تیمی که به مدیر مافوق خود اعتماد نداشته باشند تحت هیچ عنوان نمیتوانند باانگیزه و پرانرژی باشند و در همین راستا است که مدیران سازمانها، شرکتها و استارتاپها باید تمام تلاش خود را به کار گیرند تا یک «اعتماد» فیمابین ایجاد کنند. آنچه در این مقاله قصد داریم مورد بررسی قرار دهیم، راهکارهایی است که با عملی کردن آنها به سادگی میتوان یک اعتماد دوجانبه مابین مدیران و سایر پرسنل ایجاد کرد. با ما همراه باشید.
۱- همه چیز باید شفاف باشد
پایه و اساس اعتماد، روراستی و شفاف بودن در کلیهٔ ارتباطات است اما این در حالی است که بسیاری از مدیران ارشد علاقهٔ چندانی از خود در زمینهٔ شفاف بودن نشان نمیدهند. مدیران ارشد خودشان میبرند و میدوزند و در نهایت نتیجه را به سایر اعضاء منتقل میکنند که این منجر به ایجاد یک خلاء اطلاعاتی میشود. پرسنل هم که این خلاء اطلاعاتی را با دیدگاههای خود پر میکنند که غالباً این دیدگاهها مثبت نیستند!
به منظور جلوگیری از چنین قضیهیی، میبایست کلیهٔ مسائل سازمان و ارتباطات را باز نگاه داشت که این مسأله منجر به جلب اعتماد بیشتر به مدیریت میشود. به طور کلی، باید تمامی پرسنل از هر ردهیی را در جریان مسائل سازمان قرار داده و ایشان را در تصمیمگیریها دخیل کرد؛ پرسنل باید بدانند که در آیندهٔ نزدیک و دور چه تغییراتی قرار است رخ دهد و این تغییرات چه تأثیری بر روند کاری ایشان خواهند داشت که صرفاً در چنین حالتی است که پرسنل بدون هیچ گونه شک و شبهیی به لایههای بالای مدیریتی اعتماد کرده و تحت هیچ عنوان به تفاسیر شخصی در مورد مسائل پشت پرده نمیپردازند.
۲- مدیر بسازید نه بله قربان گو!
یکی از دلایلی که منجر به ایجاد بیاعتمادی از سوی کارمندان میشود این است که ایشان حس امنیت کامل ندارند؛ کارمندان در محل کار خود استرس دارند و در طول زمان به این باور میرسند که سازمان یا استارتاپ هیچ توجهی به ایشان ندارد و یکی از دلایل اصلی بروز چنین دیدگاههایی در میان پرسنل، نبود مدیران میانی لایق است.
مدیران ارشد میبایست تمام تلاش خود را به کار گیرند تا مدیران میانی لایقی تربیت کنند که نه تنها «بله قربان گو» نیستند، بلکه افرادی تصمیمگیرندهاند که به صورت خودجوش میتوانند اعضای تیم خود را رهبری کنند. اگر توجه کرده باشید، در اینجا از واژهٔ «مدیریت» استفاده نکردیم بلکه گفتیم «رهبری» چرا که تفاوت قابل توجهی مابین مدیریت و رهبری وجود دارد.
مدیر کسی است که بیش از هر چیز، پایبند اصول و قوانین است، از جریمه و تشویق برای جنباندن اعضاء استفاده میکند، استثناء قائل نمیشود، صرفاً به سودآوری فکر میکند و … اما این در حالی است که یک رهبر استارتاپی کسی است که بیش از هر چیز دیگری، نقش یک منتور یا راهنما را برای اعضای تیم بازی میکند؛ به ایشان انگیزه و اعتماد به نفس میدهد، فضای یادگیری و یاد دادن به اعضای تیم میدهد، روحیهٔ تیم را همواره بالا نگاه میدارد و در کل، به جای آن که در مقابل سایر اعضاء باشد، در کنار ایشان است.
شرکتها، سازمانها و استارتاپهایی که چنین رهبرانی دارند، به سادگی میتوانند اعتماد سایر اعضاء را به لایهٔ مدیریتی جلب کنند و کارمندانی تربیت کنند که تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا برند خوبی برای تیم خود به ارمغان بیاورند.
۳- صدای کارمندان را بشنوید
اگر مدیران ارشد میخواهند تا کارمندانشان به ایشان اعتماد کنند، پیش از هر چیز، آنها باید به کارمندانشان اعتماد کنند، دیدگاههای ایشان را محترم بشمرند و با تحقیر و توهین، دانش پرسنل خود -در هر اندازهیی که هست- را زیر سؤال نبرند! خبر ناامیدکننده این که بسیاری از کارمندان بر این باورند که مدیران ارشد پشیزی برای ایدههای ایشان قائل نمیشوند و یا اگر هم ایدهیی را خوب ببینید، در نهایت به نام خود تمامش میکنند!
زمانی که پرسنل به این باور برسند که حرفهای ایشان به گوش هیچ کسی نمیرسد، به مرور زمان انگیزه و اعتماد خود را از دست میدهند و به جایی میرسند که دیگر هیچ ایدهٔ جدیدی را با لایههای بالای مدیریتی درمیان نمیگذراند.
مدیران سازمانها و استارتاپها میبایست یک کانال ارتباطی با کارکنان خود ایجاد کنند که از آن طریق، کارکنان بتوانند به سادگی هر مسأله و یا مشکلی که داشتند را با لایههای بالای مدیریتی در میان بگذارند. این که صرفاً یک کانال ارتباطی برای پرسنل در نظر گرفته شود کفایت نمیکند بلکه مدیران ارشد می بایست به صورت هفتگی و یا ماهانه زمانی را هم برای گپ و گفتگوی دوستانه با پرسنل خود در نظر بگیرند. در چنین فضایی، تحت هیچ عنوان نباید حس مدیر و کارمندی به تک تک اعضاء دست دهد چرا که در این صورت، افراد از ترس خصومتهای آتی، از بیان دغدغههای واقعی خود اجتناب خواهند کرد.
پس از این که پرسنل ایده و دغدغههای خود را بیان کردند، بایستی به بررسی ایدهها پرداخته و در صورتی که قابلیت اجرا داشتند، ایدههای ایشان عملیاتی شده و حتماً شخصی که آن ایده را داده در جریان امور قرار دهیم؛ در چنین شرایطی است که به مرور زمان میتوان اعتماد بیشتری از جانب پرسنل جلب کرد.
۴- گزارش عملکردی از تمامی پرسنل منتشر کنید
یکی از راهکارهایی که بر آن اساس میتوان شکاف مابین مدیران ارشد و پرسنل را به حداقل رساند این است که یک ارتباط تنگاتنگی مابین نتیجهٔ کار تک تک اعضای تیم برقرار ساخت. به عبارت دیگر، پرسنل نه تنها میبایست نسبت به عملکرد خود در بازههای زمانی مشخصی دید روشنی داشته باشند، بلکه ارائه اطلاعات در مورد عملکرد سایر پرسنل به صورت شفاف کمک میکند تا افراد بدون هیچ گونه تعصبی عملکرد خود با سایرین را مقایسه کنند.
مدیران ارشد نه تنها بایستی عملکرد پرسنل را بررسی کنند، بلکه ارائه گزارش از راندمان مدیران میانی و کسانی که مافوق کارمندان عادی شرکت هستند نیز کمک شایانی به اعتمادسازی مابین اعضای تیم میشود چرا که ایشان به این باور واقعی خواهند رسید که هیچ چیزی از ایشان پنهان نخواهد شد.
سازمانها و استارتاپهای موفق آنهایی هستند که روابط داخلیشان بر پایهٔ اعتماد فی مابین است؛ مدیران این دست از استارتاپها به خوبی به اهمیت ایجاد یک اعتماد دوجانبه مابین مدیران ارشد و تک تک پرسنل واقفاند و تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا چنین اعتماد تحت هیچ عنوان شکسته نشود. همچنین، در صورتی که علاقمند هستید در زمینهٔ استارتاپ و روشهای راهاندازی استارتاپ اطلاعات بیشتری کسب کنید، میتوانید به مقالهٔ استارتاپ چیست و چگونه یک استارتاپ راه بیندازیم؟ مراجعه نمایید.
نظرات کاربران